دکوراسیون داخلی دکورا هوم، ارایه دهنده خدمات پارچه کوبی دیوار به صورت دیوار کوب پارچه ای،دیوارپوش پارچه ای،اجرای پارچه دیواری و کاغذ دیواری پارچه ای و همچنین اجرای پارچه به صورت لمسه کاری روی دیوار برای صداگیری و آکوستیک سازی فضا ها می باشد. بدین منظور، اطلاعاتی در مورد پیشینه نساجی در ایران به علاقه مندان ارایه می گردد.
پارچه بافی از قرون اولیه اسلام تا حمله مغول
الف) مراکز بافندگی
نفوذ آیین باشکوه اسلام در سرزمین ایران به مثابه یک جهان بینی در زمانی نه چندان طولانی، بنیانگر سبکی نو در زمینههای فرهنگی و هنری گردید. چرا که جامعه به آیین اسلام و مفاهیم پر معنای آن گرایش یافت و در کنار اعتقاد به آیین نو، هنرمندان همپای آن دست بر داشتن از شیوهها و سنتهای هنری را نه تنها ضروری ندیدند بلکه در حفظ بیشتر آن کوشیدند؛ به همین دلیل است که دقیقاً نمیتوان برای یک سبک هنری، زمانی مشخص و محدود را تعیین کرد. تقریباً از همان صدر اسلام عناصر مختلف هنری در قالبهای جدیدی پدیدار گشتند و هنر پارچه بافی نیز مبتنی بر این قانون و خط فکری موجود در جامعه، همپای سایر هنرها در فضای تازه و با شرایط خاص سیاسی و فرهنگی به شکوفایی گرایید.
در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، همزمان با حکومت سلسله ایرانی آل بویه، پیشرفت بسیار زیادی از نظر میزان تولید و شیوههای بافت و تنوع نقوش در پارچه بافی ایران نمودار شد.
علاوه بر نیاز جامعه، علاقه حکام و امرای بویه به صنعت پارچه بافی دلیل دیگری بر پیشرفت آن شد. چنان که مشهور است عضدالدوله دیلمی معروف به (فناخسرو) و نیم فرسنگی شهر شیراز شالوده شهری را ریخت و آن را «کردفناخسرو» نام نهاد و نهری بزرگ بر آن جاری ساخت و کلیه بافندگان و ریسندگان را در آنجا گرد آورد.
به طور کلی در اکثر متون تاریخی و جغرافیایی و سفرنامههای مربوط به قرون اولیه اسلامی، هر جا که به روش اقتصادی و بازرگانی ایران اشاره شد، پارچه یکی از عمدهترین کالاهای تولیدی و صادراتی معرفی گردیده است. با تکیه بر متون مذکور میتوان اظهار داشت که در اکثر شهرهای ایران در قرون اولیه اسلام و دوره سلجوقی (قرن ۵ و ۶ هـ ق) انواع پارچه تهیه میشد که با ذکر منابع به برخی از آنها میپردازیم:
سرزمین خوزستان به ویژه شهرهای شوش، شوشتر و جندی شاپور از دیرباز شهرتی ویژه در تولید انواع پارچههای ابریشمی داشته است، چنانکه مهمترین و بزرگترین کارگاههای حریربافی در زمان ساسانیان در این شهرها قرار داشتند. پس از اسلام، تولیدات کارگاههای پارچه بافی این مراکز از نظر تنوع در شیوه بافت به اوج شهرت رسید و علاوه بر کارگاههای موجود، کارگاههای متعدد دیگری جهت بافت پارچه طراز در این مراکز دایر گردید. در زمان امویان پارچههای بافت شوش بسیار مورد توجه خلفا قرار گرفت چنان که در دیوان «قیس الرقیات» شعری در مورد عبدالعزيز بن مروان آمده است که در آن به وصف حرمسرای او و البسه زنان وی پرداخته و چنین توصیف کرده است که پارچه لباس زنان حرم وی از ابریشمهای شوش و به رنگ قرمز با راههای سفید است.
همچنین معروف است که سلیمان خلیفه اموی نیز پارچه لباس خود را از ابریشمهای شوش تهیه میکرده است. معتقدند، در زمان عباسیان نیز خلیفه عباسی به خزانه داران خود امر میکرد که پارچههای بافت شوش را برای استفاده شخص خلیفه نگه دارند و از آن مصرف دیگری نکنند. این درست زمانی بود که بغداد دارای بزرگترین کارگاههای پارچه بافی به خصوص طراز بافی (دارالطراز) بود، با وصف این خلفای عباسی خواهان پارچهها و طرازهای بافت شوش بودند.
همچنین در کتاب مسالک و ممالک درباره پارچه بافی خوزستان چنین آمده است: «از شوشتر جامههای دیبای گرانمایه خیزد و از آن کسوت خانه کعبه سازند» .
این فقیه نیز در این مورد میگوید: «مردم شوش به ویژه جندی شاپوریان و شوشتریان مهارت خاصی در بافت انواع پارچههای ابریشم و دیبا دارند.»
علاوه بر خوزستان، خراسان، طبرستان، گرگان، آذربایجان و فارس نیز در این زمان از ایالات مهم ایران محسوب میشدند که در اکثر این مناطق پارچه بافی رونق فراوان داشت.
در کتاب تاریخ بخارا آمده است: «بخارا را کارگاهی بود میان حصار و شهرستان، نزدیک مسجد جامع که در وی یزدیها و بردیها از جهت خلیفه بافتندی» و زندیه نیز یکی از حومههای بخارا میباشد و آنچه از آن خیزد آن را «زندنیجی» گویند که کرباس باشد.
و کرباس سمرقندی همه جا ستوده است و قز و صوف بسیار افتد و از ناحیه زرند نیز کرباس خیزد که سوی پارس و عراق برند.
و نیشابوریان راست جامههای ملحم و تاخته و راخته. طبرستان و گرگان نیز در تولید ابریشم و تهیه انواع پارچههای ابریشمی و پشمی معروف بودهاند.
چنان که ابن فقیه آورده است: «مردم طبرستان و دیلمستان و قزوین راست بافتن دستار و گونههای بسیاری از جامههای پنبهای و پشمی و ابریشمی و کتان و گرگانیان ابریشمی دارند که دیگران ندارند و از گرگان به همه شهرها بردند.»
ری نیز یکی از معروفترین مراکز بافندگی پارچههای ابریشم در قبل و پس از اسلام به شمار میرفت، به خصوص در بافت نوعی پارچه ابریشمی دو رو (دوپودی) معروفیتی ویژه داشت. پس از اسلام این نوع پارچه به منیر رازی (پارچه دو پودی منسوب به ری) معروف شد و از شاخصترین پارچههای قرون اولیه اسلامی و سلجوقی گردید. چنان که اصطخری آورده است: از ری جامه نرم منیّر خیزد. ری در آن زمان، علاوه بر این که مرکز تولید پارچه بوده است، مرکز تجاری و میانجی نواحی خراسان، گرگان، عراق و طبرستان نیز به شمار میرفت و همچنین، یکی از دروازههای جهان و عروس جهان محسوب میشد.
در فارس نیز انواع مختلف پارچه تهیه میشد. ابن حوقل این موضوع را به تفصیل شرح داده است. «در هر یک از شهرهای فارس، طرازهایی خاص سلطان تهیه میشود و از فسا انواع جامه به نواحی مختلف صادر میگردد و نیز طراز چند رنگی زربفت که در سایر نواحی دنیا مانند آن وجود ندارد در آنجا بافته میشود. همچنین پردههایی از حریر نشان دار خاص سلطان تهیه میشود و سلطان را در قدیم طرازی بود که مردم بم آن را تهیه میکردند و با مرگ سلطان از میان میرفت.»
شایان ذکر است که طراز به حاشیهای که شامل خط و کتابت بود اطلاق میشد. این کتیبه یا در بافت پارچه بود و یا روی آن دوخته دوزی میشد. این پارچه خاص خليفه و سلطان بود که آن را به مناسبتهای مختلف هدیه نیز میدادند. در هر صورت پارچههایی که با این خصوصیت بافته میشدند طراز نام داشتند. در دوره اسلامی کارگاههای طراز بافی در جميع اقطار اسلامی به خصوص در ایران دایر گردید و طرازهای ایرانی به حدی مرغوب بود که به نقاط دیگر جهان اسلام نیز صادر میشد. علاوه بر این، در شیراز پارچههای منیّر بافته میشد و در فسا پارچههای خوب و لطیف و نوعی پرده ابریشمی هشت خانه که خاص این منطقه بود تهیه گردید.
در باب سایر مناطق که در بافت پارچه معروف بودهاند در صورة الارض چنین آمده است: در اصفهان پارچههای ابریشمی و پنبهای تهیه و به عراق و فارس و سایر نواحی جبال و خراسان و خوزستان فرستاده میشود. از طبرستان جامههای گوناگون ابریشمی و پشمی صادر میشود و جامههای هیچ سرزمینی به این خوبی و گرانی نیست و اصل ابریشم طبرستان از ولایت گرگان به دست میآید. همچنین از مرو ابریشم و پیله ابریشم فراوان به دست میآید و معروف است که اصل ابریشم گرگان و طبرستان در قدیم از مرو بوده است. در مورد نیشابور نیز گفته شده است که در آنجا انواع جامههای پنبهای و ابریشمی به دست میآید که به سرزمینهای اسلامی و برخی از سرزمینهای دیگر برده میشود و پادشاهان و بزرگان از همین پارچهها تهیه میکنند.
با اشارههایی که شد، میتوان نتیجه گیری کرد که در قرون اولیۀ اسلام مهمترین و فعالترین کارگاههای پارچه بافی در مناطق طبرستان، گرگان، فارس و خوزستان متمرکز بوده و به عبارتی در اکثر نقاط ایران انواع مختلف پارچه تولید میشده است. در دوره سلجوقیان بافت انواع پارچه علاوه بر مراکز فوق الذكر، در شهرهای یزد و کاشان و تبریز نیز انجام میشد. با این که از دوره سلجوقیان تعداد زیادی پارچه بر جای نمانده است، همان تعداد کم نیز نشانگر پیشرفت تکنیک و تنوع در رنگ و نقش میباشد.
اگرچه از نظر موضوعات تزیینی پارچههای متعلق به این دوره متأثر از اسلوب ساسانی و بافتههای اوایل اسلام است ولی این شیوه به تدریج جای خود را به طرحهای اسلیمی و نقوش پیچیده و مفصل گیاهی و طوماری، همراه با نقوش جانوران مختلف داده است. علاوه بر این، به کارگیری صحنههای شاعرانه و داستانهای رزمی و عاشقانه، مقتبس از داستانهای قدیم ایرانی به عنوان موضوعات تزیینی پارچهها، بسیار مرسوم شد و از این نظر نقوش پارچه نزدیکی و ارتباط زیادی با سفالینههای همزمان خود به خصوص سفالینههایی با تکنیک مینایی پیدا میکند.
خط کوفی که در اوایل برای بیان مضامین مذهبی به کار میرفت، در این زمان کمی جنبه تزیینی یافت. از مشخصات پارچههای دوره سلجوقی یک نوع پارچه ابریشمی است که با تغییر نور، تغییر رنگ میداد و به پارچه رنگ و نیم رنگ معروف است. در بافت این پارچه زمینه (تار) و نقوش (پودها) همرنگ میباشند و نقوش فقط براق است به طوری که کمی نسبت به زمینه پارچه، برجسته نمایان میشود.
ب) نحوه بافت و انواع پارچه
پارچهها با تمام تنوع و گوناگونیای که در طرح و نقش و نوع الیاف دارند دارای چند تکنیک بافت کلی میباشند. در فلات ایران از اواخر هزاره سوم و اوایل هزاره دوم پ.م دو نوع بافت وجود داشته است که در آثار به دست آمده از آن، نشانههایی بر روی پوشش تعدادی از اشیاء فلزی باقی مانده است.
بعدها در مناطق غربی ایران بافت تاپستری Tapstry رایج گردید. تکنیک تاپستری بافتی است که با بافندگی با ماکو تفاوت دارد؛ به این ترتیب که هر پود فقط در فضای لازم جهت ایجاد نقش و طرح واقع میشود و هیچ یک از پودها در عرض کامل قرار نمیگیرند، مگر مواردی که طرح اقتضا کند و معمولاً در حاشیههای بین دو پود که در خط تار وجود دارد یک شکاف دیده میشود.
بافت تاپستری حدود ۱۵۰۰ پیش از میلاد در مصر پایه گذاری شد و سپس در شرق میانه ادامه یافت. در هزاره اول پ.م بافتن پارچه با ماکو رایج شد، به این ترتیب که پودها را در عرض کامل پارچه ادامه میدهند. در این نوع تکنیک بافت، دو پود را به تناوب حرکت میدهند. یک پود با تارها به صورت بافت اصلی هستند و پود بعدی فقط در محلهایی که جهت ایجاد طرح لازم است، روی پارچه قرار میگیرد. به این تکنیک بافت مرکب نیز می گویند.
یکی از تکنیکهای بافت پارچه در دوران اولیه اسلامی و سلجوقی - چنان که به آن اشاره شد - پارچه دو رو یا دو پودی معروف به منیر میباشد. نحوه بافت این پارچه به این ترتیب است که هنگام بافت، علاوه بر تار، که زمینه را شکل میدهد همزمان دو سری پود برای نقش اندازی در پشت و روی پارچه به کار میرود و چون نقشه دستور یکی است، نقش پشت و روی پارچه یکسان و با رنگهای مخالف بافته میشود.
بدین ترتیب، یک روی پارچه دارای زمینه و نقشی است که طرف دیگر درست عکس رنگ روی آن را دارد؛ یعنی اگر زمینه روی پارچه سفید و نقش آن سیاه است، طرف دیگر، زمینه سیاه و نقش سفید دارد. از مهمترین مراکز تولید این پارچه شهر ری، شیراز و فسا بود.
شهر ری در زمان ساسانیان و پس از اسلام، تا حمله مغول یکی از مراکز عمده تولید پارچههای ابریشم محسوب میشد و در قرن چهارم هـ ق همزمان با حکومت آل بویه، دوره درخشش و شکوفایی آن بود. یکی از دلایل تولید پارچههای ابریشم در این شهر، این بود که در کنار جاده ابریشم قرار داشت و ابریشم ممتاز چین از این راه به ایران میآمد. معروف است که روزی خسروپرویز پادشاه ساسانی از غلام خود جویای جامههای خوب و زیبا شد که غلام ضمن ذکر برخی از انواع پارچه، از نوع بسیار لطیف دو پودی ری نام برد. این نحوه بافت از زمان ساسانیان تا حمله مغول در شهر ری رواج داشت.
از انواع دیگر پارچه که در این زمان در نواحی مختلف بافته میشد، میتوان از پارچه ملحم، سقلاطون، قصب، مثّقل، کوفیه و خجی نام برد که در حواشی کتاب رسوم دارالخلافه هر یک به ترتیب زیر تعریف شده است:
ملحم پارچهای است که تارش از ابریشم و پودش نخی غیر از ابریشم باشد.
سقلاطون نیز کلمهای است یونانی و به معنی بافته ابریشم آمیخته به رشتههای زرین میباشد و شهر بغداد در بافت این نوع پارچه معروفیتی خاص داشته و به آن سقلاطونی بغداد میگفتند.
قصب عبارتست از پارچه کتان نرم که بعضی اوقات الياف زر و سیم نیز در بافت آن استفاده میشد.
مثقل پارچهای که با الیاف سیم و زر روی آن گلدوزی میگردید.
گاهی نام پارچهها را صرفاً از نام محل بافت آنها انتخاب میکردند، مثل پارچه کوفیه یعنی پارچهای که در کوفه بافته میشد، یا خجی که منسوب به خج - شهری در حدود کابل - بوده است و یا پارچههای تاخته و راخته که فقط در نیشابور تولید میشد.
یکی از انواع معروف پارچه که در قرون اولیه اسلام رونق فراوان داشت پارچه طراز است. شایان ذکر است که برخی از محققین بافت این پارچه را خاص کشور مصر میدانند که قبل از اسلام و پس از آن به عنوان صادر کننده آن به مناطق مختلف شناخته شده بود. به طور کلی طراز به پارچهای اطلاق میشد که دارای حاشیه کتیبه دار بود. در لغتنامه دهخدا آمده است که طراز به کتابت و خطی گفته میشود که نساجان بر پارچه نگارند و به سبب همین حاشیه کتیبهای، پارچه آن نیز به طراز معروف شده است.
به هر حال پس از آن که اسلام در سال ۲۱ هجری به کشور مصر راه یافت، بسیاری از هنرمندان قبطی در ساختن مساجد و قصور و همچنین در تولید سایر پدیدههای هنری نقشی اساسی ایفا کردند و شاید بتوان گفت یکی از ارکان شکل گیری هنر اسلامی علاوه بر هنر ایرانی، هنر قبطی ها نیز باشد. به این ترتیب اشتغال تعداد زیاد هنرمندان قبطی در کارگاههای نساجی، باعث شد که تولید پارچه طراز به سرعت در جهان اسلام رایج شود. شهرهای مرو و نیشابور در ایران نیز جزء مراکز عمده تولید طراز شدند به طوری که طرازهای آن به نقاط دیگر نیز صادر میشد.
در موزه قاهره چند نمونه پارچه از دوره اموی و اوایل دوره عباسی وجود دارد که محل بافت آنها شهرهای مرو و نیشابور است. یک قطعه طراز موجود در موزه متروپولیتن نیز دارای کتابت گلدوزی شدهای است که در سال ۲۶۶ هجری در شهر نیشابور بافته شده است. در بخارا نیز - که دارای مفاخر صنعتی و هنری بسیار مهمی بود - کارگاههای پارچه بافی به این سبک وجود داشته است.
دارالطراز، یا همان کارگاههای طراز بافی - که در تمام ایالات و نقاط و ممالک اسلامی فعال بودند - در زندگی خلفا و حکام عصر اموی و عباسی به خصوص از نظر سیاسی اهمیت فوق العاده ای داشتند؛ به طوری که کارگاههای طراز بافی غالباً در جوار قصر خلفا قرار داشت و اصلاً جزء و قسمتی از قصر محسوب میشد. مسئول کارگاه را صاحب طراز یا خدایگان طراز مینامیدند که یکی از مناصب مهم درباری بود و صاحب طرازان از درباریان و افراد مخصوص انتخاب میشدند که وظیفه آنها فراهم آوردن وسایل کار و همچنین تسهیل وضع معاش بافندگان و نظارت بر امور مختلف کارگاه بود.
ابن خلدون توضیحاتی در مورد نوعی پارچه به نام نگار جامه داده است که با مقایسه و مشابهتهایی که خواهد شد مشخص میشود که مقصود از نگار جامه همان طراز است.
از علایم شکوه و عظمت پادشاه و سلطان به شیوههایی که در دولتها متداول است این است که نام و نشانههای ویژه خلفا را بر پارچه می نگارند و آن پارچههایی که از ابریشم یا پرنیان است جهت جامه آماده میکنند. هنگام بافتن پارچه، کتابت مورد نظر در تار و پود آن از رشتههای زر یا نخهای غیر زرین رنگارنگی که مخالف رنگ خود پارچه باشد به کار گرفته میشود. در زیر نویس همین مطلب آمده است که صاحب منتهی الارب کلمه طراز را که معرب میباشد، به نگارجامه ترجمه کرده است. پادشاهان غیر عرب در پیش از اسلام دستور میدادند این گونه نگارجامه را به صورت و شکل شاهان یا اشکال و صورتهای معین و به خصوص تهیه نمایند.
این مطلب ثابت میکند که بافت چنین پارچههایی قبل از اسلام نیز رایج بوده و پس از اسلام به دلیل کراهت نقش نمودن صورت انسانی، به کتابت نام اکتفا شده است. در زمان دولت موحدان این شیوه در مغرب تقریباً رها شد چون آنها پیرو سادگی بودند و از هر گونه تجمل و آراستگی دوری میجستند و حتی از پوشیدن حریر و زر نیز پرهیز میکردند. بنابراین کارگاههای مزبور در این دوره رونق خود را از دست دادند و دیگر طراز بافی در ردیف یک شغل رسمی و دولتی محسوب نمیشد..
پارچه طراز به خصوص در زمان خلافت امویان و عباسیان از نظر سیاسی از ارزشی والا برخوردار بود و به عنوان یکی از نشانههای قدرت و سلطنت، مثل ضرب سکه یا خواندن خطبه محسوب میشد. یکی از علامت خلعید خلفا این بود که نام او را روی طراز ننویسند. درست مثل این که سکه به نام وی ضرب نکنند.
شواهد بسیاری نیز از حکومت غزنویان و دیالمه در دست است که نشان میدهد پارچه طراز بسیار مورد توجه بوده است و کارگاههای طراز بافی بسیار در زمان غزنویان در منطقه خراسان فعال بودند. در زمان آل بویه نیز کارگاههای معتبر طراز بافی در مناطق مختلف از جمله شهرهای خوزستان وجود داشته است. با حمله مغول به ایران بسیاری از کارگاهها از میان رفت ولی پس از مدتی در زمان ایلخانان مجدداً کارگاههای طراز بافی در سلطانیه دایر گردید.
ج ) طرحها و نقوش تزیینی
در قرون اولیه اسلام تا پدیدار شدن شیوههای نوین در آثار هنری، همچنان نحوه تزیینات پارچه به سبک و اسلوب ساسانی ادامه یافت؛ چنان که شناسایی پارچههای اوایل اسلام از دوره ساسانی کاری دشوار میباشد مگر در تشخیص برخی از ریزهکاریها و جزییات نقوش مانند تغییرات فرم صورت و لباس افراد و یا نامتناسبی نقوش از نظر اندازه و پرداختن نقوش جزیی و پر کننده. چنین تفاوتهایی را در تصویر شماره ۲ به خوبی میتوان مشاهده کرد. ویژگیهای مشخص از جمله پر کردن متن پارچه با نقوش، و تزیینیتر شدن قابهای مدور و سایر جزییات دیگر در تصویر شماره ۲ نسبت به تصویر شماره ۱ که نقش اصلی خیلی مشخص، درون قابی ساده قرار گرفته است، دیده میشود. خصوصیات مزبور تا اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هـ ق همچنان بر پارچهها ادامه داشت.
طرحهای مدور مانند قابی، نقش اصلی را که موجود افسانهای شبیه سیمرغ میباشد در برگرفته است. این پارچه دارای تکنیک دو رو میباشد که یک طرف دارای زمینه نخودی و نقوش قهوهای و طرف دیگر بر عکس، دارای زمینه قهوهای و نقش نخودی میباشد. (تصویر شماره ۱)
قابهای مدور، مماس بر هم و درون هر یک دو شیر بالدار که طرفین درخت زندگی نقش گردیدهاند، این پارچه را تزیین کردهاند. قابها نیز دارای یک حاشیه میباشند و با نقوش دوایر کوچک که درون هر یک نقوش طاووس، بزکوهی و ستاره مشاهده میشود، زینت گردیدهاند. در فواصل دوایر مماس بر هم نیز نقوش شمسهای بافته شده است.
این پارچه دو رو میباشد، یک طرف دارای زمینه سرمهای و نقش نخودی رنگ است و طرف دیگر پارچه بر عکس؛ یعنی زمینه نخودی و نقوش سرمهای رنگ
از اواخر قرن سوم هـ ق شاهد پدیدهای نو بر آثار مختلف هنری از جمله پارچه هستیم و آن خط کوفی است که هنرمند مسلمان با به کارگیری آن به بیان آیات قرآن، احادیث، دعا، اشعار و ضرب المثل های مختلف پرداخت. به طور کلی کاربرد خط در هنر اسلامی پیام وحدت میان مسلمانان جهان بود چرا که فرهنگ و تمدن اسلامی ترکیبی از هنر و فرهنگ اقوام و ملل مختلف گردید که تحت یک جهان بینی شکل گرفت. ملل مسلمان جهان با پیروی از دستورات قرآن کریم دارای عقایدی مشترک شدند که فرهنگ و هنر اسلامی نیز نشأت یافته از این وحدت است. در این میان ایرانیان مسلمان نیز هنر اسلامی ایران را پی ریزی کردند. در اکثر موارد نحوه تصویر کردن نقوش پارچه به ترتیبی بود که هماوایی و تناسب میان نقوش و نوشتارها رعایت گردیده است. به طور کلی نگارههایی که بر پارچههای قرون اولیه اسلامی و به خصوص قرن چهارم هـ ق (آل بویه) نقش شده است، اغلب ریشه در قدیمیترین اندیشهها و اسطورههای ایرانی دارد. از آن جمله نقش سیمرغ است که شهرت آن در طول تاریخ اسطورهای و ادبی ایران متجلی است. چرا که از آغاز تاکنون پرواز، همیشه سمبل رهایی و رستگاری و عروج محسوب میشد چه در عصر اوستایی و حتی قبل از آن و چه در دوران رونق ادبیات پهلوی. از آن پس ، در زمان اوج ادب فارسی و ادبیات صوفیانه ، در اوستا سیمرغ به صورت «سه ئه نه» SAENEH و در پهلوی «سن مورو» SANMORO و «سه نه موروک» SANEMOROUK - که منظور از آن پرندهای است درشت اندام که جنبه افسانهای دارد - آمده است. در شاهنامه نیز سیمرغ پرورش دهنده زال و راهنمای او است که در آنجا یک شخصیت انسانی به سیمرغ داده شده و همچنین محمد لاهیجی در «شرح گلشن راز» آورده است که سیمرغ انسانی کامل است.
به هر صورت نقش سیمرغ به عنوان موجودی افسانهای با بالهای قوی و پنجههای قدرتمند و چشمانی تیز بین که در کل شبیه هیچ نوع پرنده واقعی نیست به کرات و به گونههای مختلف بر پارچههای این دوره نقش گردیده است. بر پارچههای ابریشمی دیگر متعلق به این زمان نیز نقش عقاب به صورت منفرد و گاه قرینه و گاه با بالهای گشوده که انسانی را در بر گرفته، دیده میشود.
شایان ذکر است که از قبرستان قدیمی نقاره خانه در ری پارچههای ابریشمی متعددی با نقوش مختلف به دست آمده که مربوط به قرون اولیه اسلام، آل سلجوقی میباشد.
همچنین در شرح حال فخرالدوله دیلمی نوشته شده است که در میان نفائس خزائن او در قلعه طبرک در ری تعداد زیادی جامه نفیس ابریشمی قرار داشته است که بر تهیه پارچههای نفیس و گرانبها در عهد دیلمیان دلالت میکند. احتمال دارد که شاهان و بزرگان کشور در زمان حیات خود پارچههایی مخصوص برای کفن خود سفارش میدادند. تصور میشود که هدیه دادن این گونه پارچهها نیز جهت استفاده از آنها در هنگام دفن اشخاص متداول بوده است.
در اینجا شرحی را از نمونه کشف اتفاقی یک تابوت و پارچه متعلق به آن ذکر مینماییم:
«پریروز حضرت آقای سرتیپ مرتضی خان حکمران نظامی طهران و آقای نایب رضاخان رئیس اجرای حکومتی با عدهای نظامی در تعقیب کشفیات کوه نقاره خانه حضور بهم رساندند. از قرار معلوم یک تابوت بسیار بزرگ در یکی از مقابر کشف شده که به قدری سنگین است که حرکت دادن آن محتاج به استعمال آلات جرثقیل و استعانت مهندسین نظام خواهد بود. تابود کشف شده که در اداره حکومتی محفوظ بوده مورد بررسی قرار گرفته، مقدار تکههای کفن به الوان مختلفه ابریشمی و نخی که دارای نقشها و خطوط عجیب و قشنگ است به انضمام خوردههای ابریشم و یراق که جزء البسه زن در تابوت نیم سوز بوده کشف و در اداره حکومتی موجود است. چیز دیگری که جلب دقت تماشاچی را میکند یک پارچه قهوهای رنگ است که در کف و دیوارههای همان تابوت یافت شده و روی آن پارچه نقش و نگارها و اشکال حیوانات کوچک و خطوطی که مختصر شباهتی به حروف لاتین دارند [را] نشان میدهد اما خود تابوت چوبش خیلی ضخیم و محکم است و فقط قسمت فوقانی آن اندکی پوسیدگی دارد.»
در اینجا به شرح چند نمونه پارچه که دارای خصوصیات فوق میباشند و با اشکال و صور مختلف و خط کوفی تزیین شدهاند میپردازیم.
نقش عقابهای دو سر با بالهای گشوده که انسانی را در بر گرفتهاند بر این پارچه به صورت تکرار نقش و بر بال عقابها به خط کوفی جملۀ «من كبرت همته کثرت قيمته» یعنی کسی که همت والا داشته باشد ارزشمند است، بافته شده است. همچنین بالای سر